سلاااااااام گل پسرم بالاخره روز موعود فرا رسید و تو به این دنیا پانهادی ناگفته نماند که تو برای اومدن خیلی عجله داشتی و ۲ هفته زودتر به دنیا اومدی قرار بود ۲۲ شهریور برم بیمارستان مرتاض یزد و تو رو اونجا بدنیا بیارم ولی ۶ شهریور توی خونه حالم بد شد و رفتم بیمارستان امام جعفر صادق که با رضایت خودم مرخص شدم و شب که شد ترسیدم توی خونه باشم و باز رفتم بیمارستان تا صبح اونجا خوابیدم وصبح ساعت ۸ منو بردن برای زایمان و اتاق عمل😭😭😭 چون بیهوش کامل نبودم و از کمر به پایین منو سِر کرده بودن ۱۰ دقیقه از عمل که گذشت اولین صدای گریه تو رو شنیدم واین خیلی منو ذوق زده کرد اونقدر که اشک شوق از چشمانم جاری شد و بعد تو رو روی سینه من گذاشتن تا تماس پوستی...